یک منطقه هست داخل شهر که انتهای کوچه هاش به باغ و زمین های کشاورزی ختم میشه من و همسر همیشه اونجاها دور میزدیم کلا خیلی دوست دارم اونجا رو هر وقتم حالم خراب باشه همسری من رو میبره اونجاها تا آروم شم یه اتفاقی افتاد که چند سالی بود تو این کوچه باغها نرفته بودیم تا پریشب که داستان کرونای همکار و دندون درد و این مسائل پیش اومد و حالم داغون بود همسری داشت با ماشین دورمون میزد یهو گفت الان میبرمت یه جا حالت خوب شه دیدم رفت سمت کوچه باغها کوچه ,کوچه باغها منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هرچی بخوای تخیلات درهم برهم بازی و نرم افزار Elianmwkqb1 seite اینجا همه چی هست عادت دستیابی رمان گرگ و میش